دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

من و...

من و تپش گل آفتابگردون وقتی خورشید به آرزوی چشم هاش می تابه.  

من و گاهی تماشای آرزوهام که کلیشه ی زندگی دیگرانه،  

من و کلیشه هاییم که آرزوی دیگرانه.  

و کمالِ یک زن در من و عطش تند اون اتّفاق ها که بعید بود واسه من رُخ بده.  

من و یک عالمه دیده و شنیده که بوی تازگی دارن و زنگ غریب تکرارِ "خودت رو باور کن"!  

من و صدایِ آشنایِ تابستون، وقتی دوباره آهنگی که مظهرِ غرورمه به من میگه سرت رو بالا بگیر و زندگی کن!  

من و همه ی سؤال هایی که همه ش به قوّت خودشون باقیه.  

من و دست و دلی که هر بار واسه گفتنِ یه حرف ساده به شیطنت هام لرزیده... خنده هایِ یواشکیِ پسِ پشتِ عجیب ترین تجربه ها که می لمسمشون!  

یک، دو، سه بهار...  

رقصِ عطر بهار نارنج لایِ گیسِ آفریقایی موهام، من و این فندقی بازِ جسور و ریشه ی پرکلاغی موهام...  

ای زندگیِ لعنتی! چه قد پرده واسه برداشتن داشتی و نگفته بودی ولی...  

یادت نره که دلتنگی هنوزم پا برجاست.  

من سهمم از تو رو می خوام.  

من و عشق  

عشق  

عشق...

نظرات 3 + ارسال نظر
امیرحسین چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 17:30

آخ که چقدر حس زندگی داشتن عالیه.حسودی م میشه به هرکی که این حس رو داره!

من تازه حالا بعد از مدت ها دارمش.
نگران نباش. دیر به دیر دس میده ولی پیش میاد.

گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش


قبله‌ای دارند و ما " زیبا نگار "خویش را



گر مراد " خویش " خواهی ترک وصل ما بگوی


ور مرا خواهی رها کن " اختیار خویش " را



دوستان گویند " سعدی " دل چرا دادی به عشق

تا میان خلق گم کردی " وقار خویش "را



ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم


هر کسی گو " مصلحت " بینند کار خویش را‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

♥kd♥ جمعه 20 تیر 1393 ساعت 02:30 http://love.jvvg.org

8946سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد