دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

آرامش بعد از طوفان

امروز چهارشنبه و ماه آبان و نمی دونم چندم... 

من از پیاده روی و مسیر ناموزون همیشگی برگشتم. 

از هیاهوی برند و پاساژهای لوکس معالی آباد، از آپارتمان های بی تفاوت خلبانان و نمای کیپ تا کیپ پُرِ فرهنگ شهر تا پل هوایی معلم و دکه و کوچه ها و بلوار تمام ناشدنی پاسداران و ... فکر کنم به یکی دوتا آشنا هم برخوردم که خیلی شیک هم رو نادیده گرفتیم.

پیچیدم توی کوچه و کلید و قفل و خونه!

و در این شهر جنگ زده رو باز کردم. 

  ادامه مطلب ...

بازگشت

کی هست؟  

کی نیست؟  

من خیلی وقته توی خونه م و پیش همسایه های خوبم نبودم.  

دلم تنگ شده.  

برای نوشتن برای خونه م برای تبادل نظرها...  

کاش باز مثل قبل پا بگیره...