دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

در بیانِ صبر

صد هزاران کیمیا حق آفرید  

کیمیایی همچو صبر آدم ندید  

صبر را با حق قرین کن ای فلان  

آخِرِ "والعصر" در قرآن بخوان  

صبر کردن جانِ تسبیحاتِ توست  

صبر کن کآن است تسبیحِ درست  

 
هیچ تسبیحی ندارد آن درج  
صبر کن "کالصبر مفتاح الفرج"  
هر کرا بینی یکی جامه دُرست  
دان که او آن را به صبر و شکر جُست  
هر کرا بینی برهنه و بینوا  
هست بر بی صبریِ او آن گوا  
گفت پیغمبر خداش ایمان نداد  
هر کرا نبود صبوری در نهاد  
یوسف حسنی و این عالم چو چاه  
وین رسن صبر است بر امر اِله  
یوسفا اندر رسن در زن دو دست  
وز رسن غافل مشو بیگه شده ست  
حمدِ اللّه کاین رسن آویختند  
فضل و رحمت را به هم آمیختند  
تو چه دانی ذوقِ صبر ای تیره دل؟  
خاصه از بهرِ آن شمعِ چگل  
 
 
پ.ن: لُبِّ لُبابِ مثنوی؛ نهرِ چهارم؛ در اقسامِ ریاضات: رشحه ی هفتم
نظرات 1 + ارسال نظر
باران یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 22:42 http://mynewworld86.blogfa.com

سلام
منم از دیدنت خوشحالم
اگه دوست داشتی لینک کن
شعرت هم زیبا بود و هم خیلی به جا

سلام؛
سپاس که سر زدید!
حتماً لینک می کنم.
خوشحالم که پسند شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد