دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

مرگ

آرزو در جریانِ زندگی می میره یا زندگی در جریانِ آرزو؟  

هیچ وقت متوجّه نشدم که جوابش کدومه؟  

آدم ها در جریانِ معنایِ حوادث می میرن یا معنایِ حوادث در جریانِ افکارِ آدم ها؟  

ردّ پایِ مرگ در همه چیز در جریانه و ما وقتی کسی حرف از مرگ می زنه بهش می گیم: دور از جون!  

دور؟   

نزدیک؟  

در حالِ وقوع؟  

آرزو می کنم یا دعا؟  

خدایا؟ نسبتِ بینِ "راضی ام به رضایِ تو" با "دعا تا روا شدنِ حاجت" چیست؟  

عموم و خصوصِ مطلق؟  

عموم و خصوصِ من وجه؟  

تباین؟  

یا شاید... به تساوی ایمان ندارم.

نظرات 4 + ارسال نظر
خسروپور چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 21:32 http://www.ghazalajin.blogfa.com/

اگه میشه یه مطلب جدیدی بذارید.
ممنون.

باشه!
مکانم ثابت نیست، اینترنتم همیشه در دسترسم نیست.
اینه که دیر به دیر آپ میشم.

مینا .ک دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 23:58 http://http:/www.koocheyemah.blogfa.com

می خونم ت . شیوا !

عزیزم... به خاطرت به روز میشم.

خسروپور شنبه 30 آذر 1392 ساعت 21:21 http://ghazalajin.blogfa.com

با سلام
خوشحالم ذهنتون پیچیده است
اگه بیشتر قدر خودتونو بدونید،نویسنده ی خوبی می شید.

سلام:
خوش اومدید!
ممنون از لطفتون.

مهدو جمعه 15 آذر 1392 ساعت 22:02 http://neveshtan-bar-sang.blog.ir

نمی دونم شایستگی دارم درمورد این موضوع حرف بزنم یا نه .
یا بهتره بگم نمی دونم اهمیتی داره یا نه :
دعا
آرزو
نسبت
خدا
مرگ
زندگی
آدم
حادثه
اصلاً اهمیت یافتنِ یه چیزی به چی وابسته است ؟
به کسی جز من ؟
اگر این طور باشه که اهمیت مرگ رو کسی جز من برای من تعیین کنه ، پس لعنت به هرچه من و جز من .
اما گمون می کنم تباین باشه .
چون وقتی بحث ، خواستِ من باشه ، اگه "من" مهم باشه ، دیگه رضای او سیری چند ؟ اصلاً خودِ "او" سیری چند ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد