آرزو در جریانِ زندگی می میره یا زندگی در جریانِ آرزو؟
هیچ وقت متوجّه نشدم که جوابش کدومه؟
آدم ها در جریانِ معنایِ حوادث می میرن یا معنایِ حوادث در جریانِ افکارِ آدم ها؟
ردّ پایِ مرگ در همه چیز در جریانه و ما وقتی کسی حرف از مرگ می زنه بهش می گیم: دور از جون!
دور؟
نزدیک؟
در حالِ وقوع؟
آرزو می کنم یا دعا؟
خدایا؟ نسبتِ بینِ "راضی ام به رضایِ تو" با "دعا تا روا شدنِ حاجت" چیست؟
عموم و خصوصِ مطلق؟
عموم و خصوصِ من وجه؟
تباین؟
یا شاید... به تساوی ایمان ندارم.
اگه میشه یه مطلب جدیدی بذارید.
ممنون.
باشه!
مکانم ثابت نیست، اینترنتم همیشه در دسترسم نیست.
اینه که دیر به دیر آپ میشم.
می خونم ت . شیوا !
عزیزم... به خاطرت به روز میشم.
با سلام
خوشحالم ذهنتون پیچیده است
اگه بیشتر قدر خودتونو بدونید،نویسنده ی خوبی می شید.
سلام:
خوش اومدید!
ممنون از لطفتون.
نمی دونم شایستگی دارم درمورد این موضوع حرف بزنم یا نه .
یا بهتره بگم نمی دونم اهمیتی داره یا نه :
دعا
آرزو
نسبت
خدا
مرگ
زندگی
آدم
حادثه
اصلاً اهمیت یافتنِ یه چیزی به چی وابسته است ؟
به کسی جز من ؟
اگر این طور باشه که اهمیت مرگ رو کسی جز من برای من تعیین کنه ، پس لعنت به هرچه من و جز من .
اما گمون می کنم تباین باشه .
چون وقتی بحث ، خواستِ من باشه ، اگه "من" مهم باشه ، دیگه رضای او سیری چند ؟ اصلاً خودِ "او" سیری چند ؟